دانشگاه و بقیه روزها بیمارستانیم..شنبه انقد خسته شده بودم که حد نداشت ولی واسه یکشنبه تو
بیمارستان کنفرانس داشتم و باید آماده میکردم..یکشنبه صبح بقیه ی کارای کنفرانس و کردم و ساعت ۱۲
اومدم مغازه پیشت تا واسم پرینت بگیریشون.. بعدش سریع رفتم بیمارستان و خدارو شکر اونطور که میترسیدم
دیر نرسیدم و سر وقت رفتم.. دیروز ۳-۵ جشن به دنیا اومدن دخمل داییم بود و چون بیمارستان بودم نتونستم
برم..غروب تا بیمارستانم تموم شد رفتم خونه داییم. ۸ ازونجا اومدم و از خستگی فقط دراز کشیدم..
الانم که یکم وقت آزاد پیدا کردم اومدم نت خیلی وقت بود نمیومدم!
فردام که سه شنبس و ساعت ۳ میام پیشت عزیز دلم..با اینکه دیروز دیدمت ولی دلم خیلی واست تنگ شده:(
یه کوچولو دلم گرفته ولی مهم نیس خودت و ناراحت نکن قربونت برم..
مواظب خودت باش شوهل مهلبونم... میدوستمت عشقم........